بله!البته که مدرسه کلاس هم داشت.البته که ما درس "هم" میخواندیم.ولی من برای خاطرِ درس نبود که دیوانهی مدرسه بودم.مدرسه "نرفتن"، توی خانهی ما از تنبیهات بود!بله.ما از ساعتِ شش صبح میرفتیم مدرسه و گاهی یازدهِ شب به زور میانداختندمان بیرون. ( اینجای نوشته را با تردید مینویسم؛ مبادا وزارتخانهی عزیزمان پیگیر شود که طبقِ مصوبهی شمارهی فلان، مدرسه نباید از ساعتِ ۲و ۲۳ دقیقه بیشتر بچههایش را نگه دارد و بفرما! این هم تخلفِ دیگرتان! )ولی همه را به مِیل میرفتیم.حالا هم که به عنوانِ فارغ التحصیل و برای کمک میرویم مدرسه به میل میرویم.حالا هم که میدویم برای حفظِ دوستداشتنیمان، به میل میدویم.آخرِ این قصه را من نمیدانم.ولی گاهی که مینشینم و به خودم، بدونِ مدرسهام فکر میکنم از خودِ احتمالیم میترسم..#فارغالتحصیل اند.از #فرزانگان.نوشته شده توسط زهرا محمدنیا | لینک ثابت | جنب و جوش هیجانی...
ما را در سایت جنب و جوش هیجانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : drkazemihaghighi بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 16:24